فکرشو کن...
یه روزی داریم دست تو دست هم تو خیابون راه میریم...
بچه مونم تو بغلمونه...
اونایی که مارو میبینن میگن:
اینا بالاخره ازدواج کردن...
فکرشو کن...
یه روزی داریم دست تو دست هم تو خیابون راه میریم...
بچه مونم تو بغلمونه...
اونایی که مارو میبینن میگن:
اینا بالاخره ازدواج کردن...
مـــــن
به عشق تو صبح ها چشم باز میکنم
به عشق تو نفس میکشم
به عشق تو راه میـــــــروم
به عشق و با یاد تو شب ها به خواب میروم
به عشق تو زنـــــــده ام ...
مــــن
بی تــــو و عشـــــقت ..
هیــــــچـم .. هیــــــچ ..
آرزوی داشتنت مال من است
که غرق شوم هرروز با یادت در آن
وبگیرم دست تورا آنجا
آنجا که فقط مال منی
وتمام وسعت دشت نگاهت سبز است
وتمام گستره ی چشمانت پراست از چشمک عشق
ودگر نیست مرا هیچ خیالی
آری با خیالت که خلوت می کنم سرشار می شوم از تو
بارویایت که هم آغوش می شوم پر می شوم از احساس تو
من تو را می خواهم
شده حتی در خواب
من با تو می مانم
شده حتی رویا
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﺩﻧﯿــــﺎ ﺑﺪ ﻧﯿــﺴﺖ !!
ﮔﺎﻫﯽ ﯼ ﻧﻔﺮ
ﺑﺎ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺶ ... ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ... ﺑﺎ ﮐﻼﻣﺶ ... ﺑﺎ ﻭﺟــﻮﺩﺵ ... ﺑﺎ ﺑـــﻮﺩﻧﺶ ...
ﺑﻬﺸﺘﯽ ﻣﯿﺴـــﺎﺯﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﮎ ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﯽ
همین که می دانم هستی
راه میروی و پای آمدنم میشوی
و در خصوصی ترین رویاهایم حضور داری
همین که بهانه واژه هایم شده ای و دلیل نوشتن
همین که حرف های دلم عقیم نشده اند
کافیست برای یک عمر آرامش ؛
فقط باش . . .
حتی همین قدر دور
حتی همین قدر دست نیافتنی
وفـــــــــادار دســـــــــت هایی باشی ،
که یکبار هم لمســـــــشان نکرده ای…
حوصله ندارم
حوصله نوشتن هم ندارم
این همه دلتنگی دیگه نه با خوندن کم میشه نه
نوشتن
دلم لمسآغوشت رو میخواهد
شایــــــــــد نفسمــــ...
دلیڵ زنـــــــده بودنم بــــاشه
امـــــــا...
بے شک تـــــو تنـــــها دلیــــل همیــــــن
نفســـــے
تعداد صفحات : 2